ترجمه ی آیه ی 17 از سورهى مریم: "و در برابر آنان پردهاى بر خود گرفت. پس روح خود را به سوى او فرستادیم تا به (شکل) بشرى خوش اندام بر او نمایان شد."
مفهوم لغوى و اصطلاحى "تمثل": واژه ی "تمثل" به معناى تصور کردن،[1] مانند چیزى شدن، پیش روى کسى ایستادن، تصور شدن چیزى براى کسى مىباشد.[2] و مىتوان گفت، تمثل در اصل از مادهى "مثول" به معناى ایستادن در برابر شخصى یا چیزى است و "ممثّل" به چیزى مىگویند که به صورت دیگرى نمایان گردد. بنابراین، "فتمثل لها بشراً سوّیاً" مفهوش این است که فرشتهى الاهى به صورت انسانى در آمد. بدون شک معناى این سخن این نیست که جبرئیل صورتاً و سیرتاً تبدیل به یک انسان شد؛ چرا که چنین انقلاب و دگرگونى ممکن نیست، بلکه منظور این است که به صورت انسان درآمد هرچند سیرت، همان فرشته بود، ولى مریم در ابتداى امر خبر نداشت، از این رو چنین تصور کرد که در برابر موجودى قرار دارد که سیرتاً و صورتاً انسان است.[3]
تمثل در آیه، بر همان معناى لغوى آن که تصور و ظاهر شدن چیزى براى کسى است، منطبق مىباشد. تمثل در قرآن کریم فقط در قصهى مریم وارد شده است و لیکن در روایات اسلامى و تواریخ، تمثل و مشابه آن (تنصب، تصوّر، تبدى، سَنَح، ظهور،.) بسیار دیده شده و در معانى وسیع کلمه به کار رفته است. از جمله: تمثل ابلیس در دارالندوة در لباس پیرمردى خیراندیش و خیرخواه که به اغوا کردن سران قریش پرداخت و یا دنیا و باطن آن که به صورت زن زیبا و دلربایى در برابر على ( علیه السلام ) آشکار شد و نیز مال و فرزند و عمل انسان که در هنگام مرگ در چهرههاى مختلف و خاص در برابر او مجسم خواهد شد و یا ظاهر شدن اعمال و عبادات انسان در قبر و روز قیامت و تمثل و تجسم آنها در شکلهاى مخصوص. و نیز تمثل قرآن در صورت نیکو و درجهى بلندى در بهشت براى مؤمن قارى قرآن و نظایر اینها که در منابع اسلامى آمده است.
تمثل در تمام این موارد، مفهومش این است که چیزى یا شخصى صورتاً به شکل دیگرى در آید و نزد آدمى ظاهر شود بدون این که ماهیت و ذات آن تغییر یافته باشد.
یکى از نمونههاى بارز چنین ادعایى، آیات 69 - 70 سورهى هود است که جریان آمدن فرشتگان و تجسم و تمثل آنها نزد حضرت ابراهیم ( علیه السلام )را بازگو مىکند. جناب استاد علامه شعرانى (ره) در کتاب "راه سعادت" مىگوید: در قرآن کریم آمده است که چون فرشتگان نزد ابراهیم ( علیه السلام ) آمدند تا بشارت به اسحاق ( علیه السلام )سلام دهند، ابراهیم گوسالهى بریان براى آنها آورد و دید دست آنها به گوساله نمىرسد، او را ناپسندیده آمد و بترسید. اما در تورات آمده است (تورات، سفر تکوین ، 8) که فرشتگان از آن گوساله خوردند، و صحیح همان است که قرآن مىگوید؛ چون فرشتگان از طعام دنیا نمىخورند و حکایات قرآن اگر از تورات گرفته شده بود مانند تورات بود، اما وحى الاهى است از جانب پروردگار که مىداند فرشته غذا نمىخورد، و آن که درس نخوانده و از رموز حکمت آگاه نیست و از عالم مجردات خبر ندارد، این گونه امور را نمىداند.".[4]
معلوم شد احادیثى که دربارهى ملایکه روایت شده است که آنها به صورتهاى گوناگون رؤیت شدهاند، بیان رؤیت ذات و حقیقت آنها به دیدهى ظاهر نیست؛ زیرا که اصل وجودشان روحانى و مجرد است، بلکه ظهور و بروز آنها در ظرف ادراک مدرکین است که آن حقایق مجرده بدون "تجافى" در صقع نفس مدرکین و در کارخانهى وجود ایشان به صورتهاى گوناگون ظهور مىیابند که در قرآن کریم از آن به "تمثل" تعبیر شده است.
این که گفتیم "بدون تجافى" مقصود این است که عین خارجى مَلَک و وجود نفسى او که همان ذات حقیقى اوست، از حقیقت خود خارج نشده است و ذات آن حقیقت تبدیل به انسان نشده است که عین به عین دیگر قلب شود، بلکه آن حقیقت در ظرف ادراک در صورت (انسانى) مثلاً تمثل یافته است و قوهى مدرکه ی مجردّه، که با حقیقت مجرد ملک ارتباط یافت، آن مدرَک در وعاء ادراک در قوهى خیال، که خود تجّرد برزخى دارد، مطابق احوال نفسانیه مدرک متمثل مىشود.[5]
در زمینهى تمثل ممکن است شبهه و سؤالاتى به ذهن برسد که به برخى از آنها همراه با پاسخ شبهات اشاره مىشود:
پاسخ: یادآورى این مسئله ضرورى است که در بحث شناختشناسى، این گونه گفته شده که، شناخت و ادراک یک چیز عبارت است از: "حاضر شدن خود شىء و یا صورت جزئى (شکل ظاهرى و مشخصات فردى) و یا مفهوم کلى آن شىء نزد مدرِک". حضور خود شىء مانند حضور "من" و "حالات من" در نزد خودم و حضور صورت جزئى شىء مانند حضور شکل و صورت ظاهرى زید و عمرو در نزد خودم و حضور مفهوم کلى آن در نزد مدرِک مانند حضور صورت کلى انسان و حیوان و کوه در نزد خودم.
این تعریف هم، شامل علم حضورى و هم علم حصولى هر دو مىشود.[6]
این امر نیز مسلم است که در شناختهاى حسى و خیالى، مدرک ما یک امر جزئى است. البته با این تفاوت که در ادراک خیالى، صورت محسوس بدون حضور ماده قابل تصور و ادراک است، به خلاف مدرک در ادراک حسّى. با توجه به مسئلهى فوق، تمثل که عبارت است از؛ ظهور چیزى براى انسان به صورتی که انسان با آن الفت دارد و با غرضش از ظهور مىسازد، مانند ظهور جبرئیل ( علیه السلام )براى مریم ( علیه السلام ) به صورت بشرى تمام عیار، چون مألوف و معهود آدمى از رسالت همین است که شخص رسول رسالت خود را گرفته نزد مرسل الیه بیاید، و آنچه را گرفته از طرق تکلم و تخاطب ادا کند و این جریان را نباید با امر وهمى و تخیّلى باطل که سراب گونه است خلط نمود. همان گونه که سوفسطائى نظر مىدهد که: هیچ یک از مدرکات ما آن طور که ما درک مىکنیم نیست؛ زیرا پاسخ این گروه این است که: باید فرق قایل شد بین این که حقیقتى واقعى به صورتى جلوه نموده، مألوف و معهود مدرِک باشد و با ادوات ادراک او جور درآید و بین این که اصلاً در خارج حقیقتى وجود نداشته باشد و تنها و تنها صورتى ادراکى و ذهنى وجود داشته باشد، که این دومى سفسطه است، نه اولى. و در علم حصولى و ارتسامى توقّع بیش از این داشتن، توقعّى بی جا است.[7]
ضمناً یادآور مىشویم که در فلسفهى اسلامى، میزان و ملاک، صواب و خطا، انطباق یافتن قضیه ی درک شده، با واقع و حقیقت آن است، خواه واقعِ قضیه، خارجى باشد و یا ذهنى و یا اعتبارى و یا نفس الامرى. بنابراین ملاک صدق در قضایاى ذهنیه، انطباق آنها با نفس الأمر آن قضایاست که اعم از وجود خارجى ملموس مىباشد.[8]
پاسخ: از برخى آیات قرآن و دیگر منابع اسلامى چنین استفاده مىشود که انسان مىتواند به عالم ملکوت راه یابد؛ چرا که در آیهى 5 از سورهى "اعراف"، خداوند در مقام توبیخ و ترغیب و تحریض برآمده و انسانها را براى درک عالم ملکوت و باطن دنیا فرا مىخواند: "أولم ینظروا فى ملکوت السّموات والأرض." و به قول عرفا، جریاناتى از قبیل قصّه حضرت ابراهیم ( علیه السلام ): (انعام، 75) و جریان حرضت مریم ( علیه السلام ) ثابت مىکند که هر انسان را شایستگى و قوهى استعداد طیران و عروج به عالم شامخ ملکوت مىباشد؛ زیرا تمثل مانند افتادن عکس شىء در آینه است که آن شىء بر جاى خود قائم و در آینه نیز پیدا است. ادراک نفس عوالم مجرده را و دیدن ملایکه و ارواح ماوراى طبیعت را به صورتى، نیز بدین مثابه است. گمان نشود این مقام مربوط به نبى یا وصى است؛ چرا که حضرت مریم ( علیه السلام ) این دو نبود اگر چه "ولى" بود.[9]
پاسخ: زمانى بازگشت از عالم غیب به عالم دنیا و روى کردن به عالم طبع محال است که موجود، کمال جوهرى به دست آورده را از دست بدهد و کمال حاصل و فعلیت عالیهى خود را که باعث تحول و تبدل ذاتى او شده، ضایع کند. این معنا در باب تمثل و نظایر آن (مسئله ی رجعت) لازم نمىآید؛ زیرا که نفس به واسطه قوت وجود و سعهى عرصهى وجودى و هویت خود مىتواند، تمام عوالم و حضرات را حفظ و ضبط کند، به این معنا که با این که روى تمام و توجه تام به عالم غیب دارد، توجهى نیز به عالم طبعیت و دنیا دارد،[10] نظیر آنچه که عرفا در مورد تجلى خداوند و ظهورش براى انسان و جهان مىگویند، بدین معنا که عرفا معتقدند: چون خداوند اراده نمود از خفا بیرون آید (خفا مرتبهاى است که در آن تعین و تقیّد نیست و مرتبهى لاتعیّنى و اطلاق ذاتى است) و جمال اسما و صفات خود را در اشیا و افراد مشاهده نماید، پس در جهان و انسان ظهور و تجلى نمود و دست به خلقت آنان زد و در نتیجه اولین تعین ذاتى تحقق یافت (فکنت کنزاً مخفیاً فاحببت ان اعُرف فخلقت الخلق لکى اعرف." پس هدف خداوند از آفرینش انسان و سایر پدیدهها "ظهور و تجلى" است).[11]
و جریان تمثل فرشتگان نیز از همین مقوله است؛ زیرا با این که ملایکه محتاج به استکمال از بدن محسوس نیستند، لیکن در مواقع و مواردى به امر خداوند، متمثل مىشدند و در بدنهاى مخصوص ظاهر مىگشتند همان گونه که در قصه ی مریم ( علیه السلام ) بدان اشاره گردید و در این جا براى رفع ابهام از سؤال مذکور مجدداً یادآورى مىکنیم که: گاهى مقام کمال و وصول به درجهى ارتقاى عقلى روح از راه احتیاج به حواس ظاهره بدنیّه است که باید از روزنههاى حواس ظاهرى علوم و معارف کلیه، در جوهر روح حاصل شود، تا عقل کامل بالفعل شود و این سیر دنیوى و حرکت جوهریه است و گاهى همان قوه ی ه ی کامل بعد از کمال، خود را در عالم صورت نمایان کند و به صورت حس و قواى حسیّه نمایان شود، این تجلى و ظهور را، "تمثل" گویند. این احتیاج روح به قوا و مشاعر نیست تا سیر قهقرایى و فرود آمدن از فعل به قوّه لازم آید، بلکه این معناى "اشراق روح" است، نسبت به مقام نازل و هر کس فرق بین تنزل عالى و رها کردن مقام اعلاى خود را با اشراق عالى در مقامات نازله و تجلى آن نگذارد، گرفتار این قبیل وسوسه و اوهام خواهد شد. لذا روشن شد که بازگشت نفس کامل به دنیا (رجعت) و نشأهى حس، نظیر تمثل روح القدس در لباس بشریت استُ.[12]
[1] راغب اصفهانى، مفردات؛ لسان العرب، واژه ی تمثل.
[2] دهخدا، لغتنامه، واژه ی تمثل.
[3] علامه ی طباطبایى، تفسیر المیزان، ج 14، آیه ی 17 سوره ی مریم؛ مکارم شیرازى، تفسیر نمونه، ج 13.
[4] حسن زاده آملى، انسان و قرآن، ص 67.
[5] همان، ص 71؛ کمرهاى، میرزا خلیل، افق وحى، ص 322،چاپ آبان، 1347 ش.
[6] مصباح یزدى، محمد تقى، آموزش فلسفه، ج 1، فصل اول، به نقل انسانشناسى، سید حسین ابراهیمیان، ص 72.
[7] برگرفته از المیزان، ج 14، ص 57.
[8] سبحانى، جعفر ، نظریة المعرفة، ص 217.
[9] برگرفته از ممد الهمم،ُ در شرح فصوص الحکم، ص 47 ،چاپ اول، بهار 1378 ش،.
[10] رفیعى قزوینى، سید ابوالحسن ، رجعت و معراج، ص 44، چاپ سوم.
[11] انسانشناسى، ص 114، چاپ اول، بهار 1381.
[12] رفیعى قزوینى، سید ابوالحسن ، رجعت و معراج، ص 45.
آیات مرتبط
سوره مریم (17) : فَاتَّخَذَتْ مِنْ دُونِهِمْ حِجَابًا فَأَرْسَلْنَا إِلَیْهَا رُوحَنَا فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَرًا سَوِیًّا
منبع :الشیعه
قبل از شروع بحث یک نکته مهم اینست که ما چه باور بکنیم یا نکنیم،امر ظهور یه طرفه العینی انجام خواهد شد و ما در خواب خوش خود بسر میبریم عده ای مشغول شهوت قدرت ،عده ای مشغول شهوت ثروت و مال دنیا،عده ای در پی گسترش جاه و جلال و مقام خود ،و عده ای مشغول لهب و لعب و از هم مهمتر عده زیادی مشغول ریاکاری و دروغگویی برای خلق خدا هستند و بلخره هم مشغول هستند،و وقتی حضرت تشریف می آورند نه فریاد حضرت جبرئیل س را شنیده اند و نه واقعیت ظهور را درک میکنند چون تمام وجودشان را حرام فرا گرفته است وبدلیل تغییر قبله گاهشان از خدای متعال به بتهای ساخته شده از قبول حقیقت باز مانده اند و نمی توانند تصمیم بگیرند و بنابراین براحتی از حضرت میگذرند و در صفوف سفیانی ها و دجال ها قرار میگیرند ،آنقدر این نکته ظریف است که در هنگام وقایع قبل از ظهور و ظهور مومنین ظاهری چنان برای خودشان بتهایی از هبل ساخته اند که دیگر نیازی به حضرت ندارند چون آنها خدای خود ،امام حسین خود و امام زمان خود را دارند که به اشتباه آنرا واقعی می بینند این آن نکته و سر مهم است که باید بترسیم و به خدا پناه ببریم آنانکه مال مردم را به ناحق خوردند یا به ناحق قضاوت کردند و یا ناحق صاحب جاه و جلال شدند و یا.لذا بالاترین خطر شبه هات و شکیات است که مارا به راه اشتباه میبرد و شیطان هم آنرا زیبا جلوه میدهد و ما خود را به حق می بینیم تا جایی که برای کشتن و نابود کردن بندگان مومن و صالح خدا هیچ ابایی نداریم همانگونه که با معصومین ع کردند و یا اولیای الهی را کشتند و. فتنه ها و ابتلائات آخرامانی متعدد و متنوعی در روایات مورد اشاره قرار گرفته اند که برخی از آنها مربوط به آستانه ظهور و برخی عصر ظهور هستند،و وقتی ما بخواهیم دجال و سفیانی را بهتر درک کنیم نیاز بود تا گروهای الحادی مثل داعش و القاعده و. بیایند تا ما قتل و خونریزی و قساوت قلب اینها و کینه آنها به اهل بیت ع و مومنین واقعی را ببینیم تا باور کنیم که او چه نزاده ای خواهد بود و چه کارهایی خواهد کرد ، بررسی و شناخت این فتنه ها باعث می شود که با نگاهی روشن و آگاهانه از این وقایع مواجه شویم و در دام این فتنه ها گرفتار نشویم، علاوه بر اینکه می-توان دیگران را نیز آگاه نمود تا به طور کلی جامعه با آمادگی در مقابله با این فته ها، کمترین آسیب ها را متحمل شود. البته در شکل گیری برخی از این فتنه ها؛ مانند فتنه سفیانی اختیار شیعیان نقشی ندارد اما در همه موارد در صورت آگاهی می توان، به گونه ای با آنها مواجه شد که کمترین آسیب را وارد کنند.
در آخرامان حق و باطل با هم چنان آمیخته میشوند که ما حق را باطل و باطل را حق می بینیم و این از پیچیدگیهای آخرامان ایت که می بایست در امور شده خاک وارد نشویم در آن زمان همه به باطل میل پیدا کرده اند و تصور میکنند کثرت افراد دلیل بر درستی موضوع است یا برعکس عده ای ثبت را در حق می بینند این در حالی است که نه کثرت نه قلت تطبیق تمام اعمال و گفتار و نیک با امور الهی ملاک خواهد بود.در دادگاه اگر ده هزار نفر بر صداقت شخصی دهند و اعلام نمایند که او آن گناه را مرتکب نشده چون همیشه صادق بوده ملاک نیست چون ۴ شاهد بر دیدن آن گناه از آن شخص به چشم دیده و شنیده اند .آمیزش این دو امر خیلی از افراد را در زمان قبل از ظهور به بیراه میکشد
در روایات به سه دسته فتنه عام اشاره شده است؛ فتنه اعتقادی، فتنه دجال و فتنه اختلاف شیعیان که در ادامه این روایات بررسی می شود؛
مراد از فتنه اعتقادی آن دسته از فتنه ها و ابتلائات است که به نوعی باعث تضعیف ایمان مؤمنین و حتی تغییرات مکرر از حالت ایمان به کفر و بالعکس می شود و تا زمان ظهور حضرت حجت ادامه می یابد. پس مبنای نامگذاری این قسم از فتنه ها، نامگذاری بر اساس نتیجه است.یعنی شخص صبح با ایمان از منزل خارج و شب با کفر به منزل بر میگردد این ادامه می یابد تا مرگش فرا برسد ،از کنار قبرستان رد میشود و آرزوب مرگ میکند که ای کاش بجای برادر مومن خود در قبر بود و زنده نمی ماند تا این روزها را ببیند.
روایاتی از طریق منابع شیعی نقل شده است که می توان همین نوع فتنه را از آن برداشت نمود. این روایات بیشتر به فتنه ها و ابتلائاتی اشاره دارد که باعث پاک شدن و جداشدن دین داران واقعی از غیر آنها می شود. این روایات آنقدر اهمیت دارد که در کتاب شریف کافی در ضمن کتاب الحجه» بابی با عنوان باب التمحیص و الامتحان» به خود اختصاص داده است و مرحوم کلینی شش روایت در این باره بیان نموده است. نعمانی نیز باب مستقلی به این امر اختصاص داده و در آن بیست روایت در این باره بیان نموده است. شیخ طوسی نیز حدود ده روایت در این باره بیان نموده است. این اهتمام نشان از توجه ویژه ائمه به این مطلب دارد و اینکه ایشان با بیان روایات متعدد و سفارش به اصحاب برای نشر این روایات قصد داشته اند شیعیان را از ظهور فتنه های مختلف اعتقادی مطلع نمایند، فتنه هایی که گریبانگیر همه آنها می شود و هیچ کس چه ایمان قوی داشته باشد و چه ضعیف از آنها در امان نخواهد بود تا شیعیان با آمادگی و آگاهی با این فتنه ها برخورد نمایند. در ادامه چند مورد از این روایات بیان می-شود ابراهیم بن هلال گفت: به امام رضا( علیه السّلام) عرض کردم: فدایت شوم پدرم به انتظار این کار مرد، و من نیز بسنّی رسیده ام که می بینی، بمیرم و از چیزی خبرم ندهی؟ فرمود: ای ابا اسحاق، تو نیز شتاب می کنی؟ عرض کردم: آری به خدا قسم شتابزده هستم و چرا نباشم و می بینی که سنّم به کجا رسیده است. فرمود: به خدا قسم ای ابو اسحاق این کار نمی شود تا آنکه تمیز یابید و پاک شوید و تا آنکه نماند از شما مگر اندکی سپس کف دست خود را (به علامت زیر و رو شدن) برگرداند. تعبیر مَاتَ أَبِی عَلَی هَذَا الْأَمْرِ.» اشاره به امر ظهور دارد. سؤال امام أَنْتَ تَعْجَلُ» هم قرینه بر این است که ابراهیم بن هلال منتظر ظهور بوده است و نگران این بوده است که عمرش تمام شود و ظهور را درک نکند. امام در جواب او به فتنه هایی که باعث پاک شدن و جدا شدن شیعیان می شود، اشاره می کند و با تعبیر حَتَّی لَا یبْقَی مِنْکمْ إِلَّا الْأَقَلُّ» به غایت این امر اشاره می-کند و گویا نظر ایشان این است که به ابا اسحاق بفهماند هرگاه این فتنه ها شکل گرفت و در نهایت عده کمی ایمانشان حفظ شد، ظهور محقق می شود. پس تحقق ظهور متوقف بر بروز این فتنه هاست. بنابراین این روایت فتنه های عام که در زمان غیبت شکل می گیرد و تا زمان ظهور ادامه می یابد، بیان می کند. جابر جعفی گفته است: به محضر مبارک امام باقر( علیه السّلام) عرض کردم: فرج شما اهل بیت علیهم السّلام چه زمانی خواهد بود؟ حضرت فرمودند: هیهات، هیهات! فرج واقع نخواهد شد؛ مگر بعد از آن که شما غربال شوید، بعد [دوباره ] غربال شوید، بعد [بار سوم ] غربال شوید- این جمله را سه مرتبه تکرار کردند- تا این که خداوند کدورت ها را از بین برده، صفا و پاکی باقی بماند.
در این روایت تصریح شده است که فرج محقق نمی شود مگر اینکه غربال انجام شود و ناخالصی ها از بین برود. از این روایت نیز این نکته به دست می آید که در زمان غیبت فتنه-هایی بر شیعیان وارد می شود که باعث غربال شدن آنها می شود و پس از اینکه مؤمنان واقعی باقی ماندند، فرج محقق می شود؛ یعنی تحقق فرج متوقف بر بروز این فتنه ها و باقی ماندن پاکان واقعی است.
امام رضا( علیه السّلام) فرمود: به خدا قسم آنچه که چشم به راه آن دارید انجام نپذیرد تا آنکه پاک شوید و تمیز یابید و تا آنکه نماند از شما مگر کمتر و باز کمتر». تعبیر لَا یُ مَا تَمُدُّونَ إِلَیهِ أَعْینَکمْ» اشاره به ظهور دارد و همان توضیحات مربوط به دو روایت قبلی از این روایت نیز قابل برداشت است. روایات دیگری نیز وجود دارد که در آنها نامی از ظهور نیامده، اما به تمحیص و تغییرات مکرر در دین اشاره نموده است. با توجه به وحدت مضمونی این روایات با روایات پیش-گفته می توان آنها را نیز در زمره روایات این بخش در نظر گرفت. در ادامه یک مورد از این روایات بیان می شود.
امام باقر( علیه السّلام) فرمود: ای شیعه آل محمّد حتما باید پاک شوید همچون سرمه که در چشم پاک می شود که آدمی داخل شدن سرمه را بچشمش می فهمد ولی نمی فهمد کی از چشم او بیرون می رود و این چنین خواهد شد که مردی صبح کند در حالی که بر جادّه امامت ما است و شب می کند در حالی که از راه بدر شده است و شب می کند در حالی که بر جادّه امر ما است و صبح می کند در حالی که از راه بدر شده است.
از مثال سرمه و اینکه انسان نمی فهمد که از چشم بیرون می آید، به دست می آید که این فتنه ها ویژگی خاصی دارند به گونه ای که گمراه کنندگی آنها روشن نیست حتی برای اهل ایمان و شیطان به گونه ای این فتنه ها را می آراید که بسیاری از شیعیان بدون اینکه متوجه شوند ایمان خود را از دست می دهند.
مجموع این روایات نشان می دهد که تا قبل از ظهور حضرت حجت، فتنه های اعتقادی فراوانی به شیعه می رسد که باعث می شود بسیاری از اعتقادات خود برگردند، البته برخی مجددا حالت ایمانی خود را بازمی یابند، اما بسیاری بر همان حالت می مانند تا ظهور محقق شود. پس این فتنه ها مربوط به عصر غیبت هستند اما تا عصر ظهور ادامه می یابند. بزرگانی همچون نعمانی همه این روایات را ذیل باب تمحیص شیعه بیان نمود ه و کلینی نیز این روایات را در بابی بعد از باب عدم جواز توقیت آورده است که نشان می دهد، آنها نیز همه این روایات را هرچند در برخی تصریح به ظرف زمانی آنها نشده مربوط به دوران غیبت تا ظهور می دانسته اند.
منابع اولیه روایات شیعی به صورت مختصر به دجال اشاره نموده اند، در حالی که این بحث بخش عمده ای از روایات آخرامانی در منابع اهل سنت را به خود اختصاص داده است. در روایات شیعی تا آنجا که نگارنده جستجو نمود، واژه فتنه در کنار نام دجال بیان نشده است. فقط در کتاب ثواب الاعمال در ضمن دعایی از امام باقر( علیه السلام) به خداوند متعال از شر فتنه دجال پناه برده شده است. متن دعا چنین است: عَنْ عَمْرِو بْنِ ثَابِتٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ: مَنْ قَرَأَ وَ أَکثَرَ مِنْ قِرَاءَةِ الْقَارِعَةِ آمَنَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ فِتْنَةِ الدَّجَّالِ أَنْ یؤْمِنَ بِهِ وَ مِنْ فَیحِ جَهَنَّمَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ؛ امام باقر( علیه السلام) فرمود: کسی که زیاد سوره قارعه را بخواند، خداوند عز و جل از فتنه دجال؛ به اینکه به او ایمان بیاورد، حفظ می کند و[ نیز] از چرک و خون دوزخ مصون بدارد.» با این وجود، علمای شیعی در کتب خود تعبیر فتنه دجال» را زیاد به کار برده اند. البته در روایات اهل سنت تعبیر فتنه دجال» وجود دارد. برخی روایات موجود در منابع شیعی بدین قرار است:
امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: پیغمبر (ص) فرمود: ده علامت است که پیش از قیامت باید پدید آید: سفیانی، دجال، دخان، دابة الارض، قیام قائم، طلوع آفتاب از مغرب، فرود آمدن عیسی از آسمان، فرو رفتن زمین در شرق؛ فرو رفتن زمین در جزیرة العرب و آتشی که در قلب شهر عدن بیرون می آید و مردم را به م سوق می دهد.
بِه؛ رسول خدا (ص) فرمود هر که ما خاندان را دشمن دارد خدا روز قیامت او را یهودی محشور کند عرض شد یا رسول اللَّه و اگر چه شهادتین گوید؟ فرمود آری باین دو کلمه خونش را حفظ کرده و از ادای جزیه بخواری معاف شده سپس فرمود هر که ما خاندان را دشمن دارد خدا او را یهودی محشور کند عرض شد چگونه یا رسول اللَّه؟ فرمود اگر دجال را دریابد به او ایمان آرد.
این روایت ظهور دارد که فتنه دجال فتنه ای اعتقادی است؛ زیرا اولا پیامبر طرفدارانش را در زمره یک دین برمی شمارد، دینی که از نظر اسلام پیروانش دچار انحراف عقیدتی شده اند یعنی دین یهود و در قرآن هم در آیات مختلف به انحرافات عقیدتی پیروان این دین اشاره شده است. ثانیا تعبیر آمَنَ بِه» نشان می دهد که مسأله اصلی در مورد دجال بحث ایمان است و او ایمان مسلمانان را هدف قرار می دهد.
شیخ احمد بن فهد حلی در کتاب المهذب» و غیر آن به سندهای خود از معلی بن خنیس از حضرت صادق( علیه السّلام) روایت کرده که فرمود: نوروز روزی است که قائم ما اهل بیت و صاحبان امر ولایت، در آن روز ظاهر می شود و خداوند او را بر دجال پیروز می گرداند، و او را در مزبله کوفه به دار می آویزد.
در این روایت از طرفی به روز ظهور اشاره شده و از طرف دیگر در ادامه تعبیر فَیصْلِبُهُ عَلَی کنَاسَةِ الْکوفَةِ» آمده است. با توجه به این قرائن از این روایت به دست می آید که دجال توسط امام زمان از بین می رود، پس فتنه دجال تا زمان ظهور ادامه دارد و بعد از ظهور ریشه کن می شود. این روایت و روایاتی که از طرق اهل سنت نقل شده بیشتر ظهور در این دارد که فتنه دجال یک فتنه اعتقادی است، اما از آنجایی که در کنار این نوع فتنه، با ظهور دجال ابتلائات مختلفی به مردم می رسد و از طرف دیگر هم در روایات و هم در کلمات علما به صورت مستقل به دجال پرداخته شده و به خاطر اهمیت موضوع، این فتنه به صورت مستقل بیان شده است. کلام مرحوم محدث نوری در تبیین بحث دجال هم مؤید همین معناست: و حکمت بقای دجّال که در وجودش جز فتنه و فساد چیزی نیست، ابتلا و امتحان خداوندی است مر خلایق را، تا ظاهر شود مطیع ایشان از عاصی و محسن از مسی ء و مصلح از مفسد.»
برخی روایات از وجود اختلاف میان شیعه تا ظهور حضرت حجت( عج الله تعالی فرجه الشریف) خبر می دهد. از ظاهر این روایات به دست می آید که این اختلاف شدید و نوعی آزمایش برای مؤمنین است. در ادامه برخی روایات مربوط به این فتنه بیان می شود: عمیره دختر نفیل گفت: شنیدم حسین بن علی (علیهما السّلام) می فرمود: کاری که شما به انتظارش هستید نخواهد شد تا آنکه شما از یک دیگر بیزاری جوئید و یکی بر رخ دیگری آب دهن بیندازد و بعضی گواهی بر کفر دیگری دهد و یکی آن دیگر را لعن کند. عرض کردم: در چنین دوران خیری وجود ندارد؟ حسین علیه السّلام فرمود: همه خیر در آن روزگار است که قائم ما قیام می کند و همه اینها را از میان برمی دارد.» تعبیرلَا یُ الْأَمْرُ الَّذِی تَنْتَظِرُونَهُ حَتَّی یبْرَأَ بَعْضُکمْ مِنْ بَعْضٍ.» و.فی ذَلِک اَّمَانِ یقُومُ قَائِمُنَا وَ یدْفَعُ ذَلِک کلَّهُ» ظهور در این دارد که این فتنه در زمان غیبت شکل می گیرد و تا زمان ظهور ادامه می یابد و پس از ظهور توسط امام زمان از میان می رود.
نکته جالب این روایت این است که چنین دوران پرآشوبی همه خیر دانسته شده است. البته در این روایت و نظایر آن در مورد چرایی این اختلافات شدید نکته ای بیان نشده است. امام صادق( علیه السّلام) فرمود: این کار نخواهد شد تا آنگاه که بعضی از شما بر رخ بعضی دیگر تف کند، و تا آنگاه که بعضی از شما بعضی دیگر را لعن کند، و تا آنگاه که بعضی از شما بعضی دیگر را دروغگویان و دروغ پردازان بنامند.
از مالک بن ضمره روایت شده که گفت: امیر المؤمنین( علیه السّلام) فرمود: ای مالک ابن ضمره چگونه خواهی بود وقتی که شیعیان این چنین اختلاف کنند- و انگشتان خویش را در هم نموده بعضی را در میان بعضی دیگر فرو برد- پس عرض کردم: ای امیر المؤمنین در چنان حال اثری از خیر نخواهد بود، آن حضرت فرمود: تمامی خیر در آن هنگام است. ای مالک بن ضمره! بدان هنگام قائم ما به پا خواهد خاست و هفتاد مرد را که بر خدا و رسول او صلّی اللَّه علیه و آله دروغ می بندند پیش می کشد (فرا می خواند) و آنان را می کشد سپس خداوند ایشان را جملگی بر امری واحد گرد می آورد (متّفق می سازد). صاحب کتاب عصر الظهور درباره این روایت می نویسد: و تذکر الروایة. أنه یقتل سبعین رجلا هم أصل الفتنة و الإختلاف داخل الشیعة، و یبدو أنهم من علماء السوء المضلین و اعماء المنافقین؛ روایت بیان می کند که.هفتاد نفر که ریشه فتنه و اختلاف داخل شیعه هستند کشته می شوند و از آن روشن می شود که آنها علمای سوء گمراه کننده و حاکمان منافق هستند.» دروغ بستن به خدا و پیامبرش مربوط به بدعت در دین است و کسی میتواند بدعت وارد در دین نماید که خود عالم به دین باشد یا قدرت داشته باشد که علمای منحرف را به کار گیرد، پس از عبارت یکذِبُونَ عَلَی اللَّهِ وَ عَلَی رَسُولِهِ » آنچه این نویسنده برداشت نموده قابل استفاده است. در روایتی اختلاف مربوط به همه مردم و نه فقط شیعیان دانسته شده است. متن این روایت چنین است: ابو حمزه ثمالی گفت که شنیدم که امام باقر( علیه السّلام) می فرمود:. قائم قیام نمی کند مگر در دوره ترس و وحشت، و زمین لرزه ها و گرفتاری و بلائی که گریبانگیر مردم می گردد و پیش از این وقایع، طاعون شیوع می یابد و دوره ای که در میان عرب شمشیری برّان و بین مردم اختلافی سخت و پراکندگی و چنددستگی در دینشان پدیده آمده باشد.»
می توان روایات قبلی را مقید اطلاق این روایت دانست؛ یعنی مراد از این روایت هم همان اختلاف میان شیعه است و با حمل مطلق با مقید میان مدلول این روایت با روایات قبلی جمع نمود. همچنین می توان گفت دو نوع اختلاف وجود دارد یکی اختلاف میان شیعیان که از منظر روایات دارای اهمیت بیشتری است و در روایات بیشتری مورد اشاره قرار گرفته و دیگر اختلاف میان همه مردم که در این روایت اشاره شده است.
در این روایات به صراحت بروز این اختلافات تا زمان ظهور دانسته شده است و حتی در برخی روایات آمده بود که این اختلافات به دست حضرت و پس از ظهور ایشان حل و فصل خواهد شد.
همانگونه که ابتدای مقاله بیان شد، فتنه هایی وجود دارد که در آستانه ظهور آغاز می شود و بعد از ظهور ادامه می یابد و در نهایت به دست حضرت حجت از بین می رود.
یکی از فتنه های مهم که در روایات متعدد بیان شده است، بحث جنگها و خرابیهایی است که توسط لشکر سفیانی انجام می شود. البته در مورد سفیانی تحقیقات مفصلی انجام یافته و بنای این تحقیق ورود به مباحث مختلف آن نیست. اما چند نکته در مورد او وجود دارد؛ اول اینکه قیام سفیانی از علایم حتمی به شمار می آید که حتما به وقوع می پیوندد. روایات متعددی به این امر اذعان نموده اند. از جمله می توان به روایت زیر اشاره نمود: امام صادق( علیه السلام) فرمود سفیانی از امور قطعی است و خروجش در ماه رجب است.
نکته دوم این است که قیام سفیانی بسیار نزدیک به ظهور است و فتنه هایی که او به وجود می آورد در آستانه ظهور شکل می گیرد و پس از ظهور هم ادامه می یابد. به عنوان نمونه به یک روایت در این باره اشاره می شود: از امام باقر( علیه السلام) نقل شده است که فرمودند: آن چه انتظارش را می کشید، رخ نخواهد داد تا این که سفیانی بر منبر خطبه بخواند. وقتی چنین شد قائم آل محمد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم از سمت حجاز با شتاب به سوی شما می آید.
نکته سوم در مورد سفیانی همان فتنه هایی است که به خاطر قیام وی شکل می گیرد. این فتنه ها بیشتر مربوط به خرابیها و جنگهای وی است. در اینجا تنها به ذکر دو روایت از منابع شیعی در این مورد بیان می شود:
جابر بن یزید جعفی گوید: امام باقر علیه السّلام فرمود: ای جابر، بر زمین بنشین (خانه نشین باش) و دست و پائی نجنبان (فعّالیتی نکن) تا نشانه هائی را که برایت یاد می کنم ببینی چنانچه بدان برسی: نخستین آنها اختلاف بنی عبّاس است و من در تو نمی بینم که آن را دریابی ولی پس از من آن را از من روایت کن، و آواز دهنده ای از آسمان ندا کند و شما را آوازی از جانب دمشق به فتح برسد، و قریه ای از آبادیهای شام به نام جابیه فرورود، بخشی از قسمت راست مسجد دمشق فرو ریزد، و گروهی مارقه (که شورشیانی گمراه و بدعتگزار و گول خورده) از ناحیه ترک خروج کنند، و اغتشاش و بی قانونی روم به دنبال آن باشد، و طایفه ترک روی آورند تا آنکه در جزیره فرود آیند، و نیز شورشیان از روم روی آورند تا در رمله فرود آیند، پس در آن سال ای جابر در هر سرزمینی از ناحیه مغرب اختلاف فراوانی پدید آید، پس نخستین سرزمینی که ویران می شود سرزمین شام باشد، سپس در آن هنگام اختلاف آنان بر سه پرچم باشد: پرچم أصهب و پرچم أبقع و پرچم سفیانی، پس سفیانی با ابقع برخورد کند و به جنگ پردازند، و سفیانی او و هر کس را که از او پیروی می کند خواهد کشت، سپس أصهب را می کشد، و بعد دیگر همّتی به کار نخواهد بست مگر روی آوردن به سوی عراق، و سپاهیانش به قرقیسیا گذر کنند و در آنجا به جنگ پردازند و صد هزار تن از ستمکاران در آنجا کشته شوند، و سفیانی سپاهی به کوفه گسیل دارد که هفتاد هزار نفر شمار ایشان باشد پس ایشان مردم کوفه را بکشند و به دار آویزند و اسیر کنند، در کشاکشی این چنین که بر ایشان واقع شده، ناگاه پرچمهائی از جانب خراسان پدیدار شود و پرچمداران منزلها را با سرعت بسیار بپیمایند و با آنان چند تن از اصحاب قائم همراه باشند سپس مردی از موالی (غیر بومی) اهل کوفه با جمعی ناتوان خروج کند، فرمانده سپاه سفیان میان حیره و کوفه او را به قتل رساند و سفیانی گروهی را به مدینه روانه کند و مهدی از آنجا به مکه رهسپار شود و خبر به فرمانده سپاه سفیانی رسد که مهدی به جانب مکه بیرون شده است، پس او لشکری از پی او روانه کند ولی او را نیابد تا اینکه مهدی با حالت ترس و نگرانی بدان سنّت که موسی بن عمران داشت داخل مکه شود. آن حضرت فرمود: فرمانده سپاه سفیانی در صحرا فرود می آید، پس آواز دهنده ای از آسمان ندا می کند که ای دشت، آن قوم را نابود ساز» پس دشت نیز ایشان را به درون خود می برد و هیچ یک از آنان نجات نمی یابد مگر سه نفر که خداوند رویشان را به پشت آنان بر می گرداند و ایشان از قبیله کلب هستند. عمر بن یزید گوید: امام صادق علیه السّلام به من فرمود: [به درستیکه تو اگر سفیانی را ببینی، همانا خواهی دید:] سفیانی خبیث ترین مردم و کبود و سرخ و ارزق است، می گوید: خدایا خون من، خون من سپس می گوید: آتش! و از خباثتش آن است که کنیزی را که از او صاحب فرزند است زنده زنده در گور می کند از ترس آنکه مبادا مکانش را نشان بدهد.
از مجموع روایات مربوط به سفیانی به دست می آید که فتنه او که باعث جنگ ها و خرابی ها و خونریزی های فراوان می شود، از فتنه های نزدیک به ظهور و در آستانه ظهور است که پس از ظهور حضرت حجت به دست خود ایشان از بین می رود.
در برخی روایات آمده است که قبل از ظهور حضرت صیحه هایی از آسمان به گوش مردم می-رسد، که یکی از آن صداها مربوط به شیطان است تا مردم را دچار شک و فتنه نماید. یکی از این روایات را نعمانی نقل نموده است. متن روایت وی چنین است:
ابو بصیر از امام باقر( علیه السّلام) روایت کرده که آن حضرت فرمود: هنگامی که آتشی را شبیه هردی- رنگ زرد و سرخ- بسیار بزرگ مشاهده کردید که از [جانب ] مشرق سه روز یا هفته ای سر زده است، پس چشم به راه فرج آل محمّد علیهم السّلام داشته باشید ان شاء اللَّه عزّ و جلّ که خداوند عزیز و حکیم است، سپس فرمود: آن صیحه جز در ماه رمضان بر نخواهد خاست [زیرا ماه رمضان ] ماه خدا است، [و آن صیحه که در آن است ] همان آوای بس بلند جبرئیل علیه السّلام بدین مردمان است، بعد فرمود: نداکننده ای از آسمان به نام حضرت قائم علیه السّلام ندا سر می دهد و هر که در مشرق و مغرب است می شنود، هیچ خفته ای نمی ماند مگر اینکه بیدار می گردد، و هیچ ایستاده ای نمی ماند مگر اینکه می نشیند، و هیچ نشسته ای نمی ماند مگر اینکه از وحشت آن صدا بر دو پای خویش بر می خیزد، پس خداوند هر که را بدان آوا عبرت پذیرد و پاسخ گوید مورد رحمت قرار دهد که آن صدای نخستین آوای جبرئیل روح الأمین علیه السّلام است. سپس فرمود: آن صدا در ماه رمضان در شب بیست و سوم است، پس در آن تردید نکنید، بشنوید و اطاعت کنید، و در پایان روز آواز ابلیس ملعون است که ندا در می دهد: بدانید که فلانی مظلومانه کشته شد، برای اینکه مردم را دچار شک و گرفتاری سازد. پس بسی افراد شک کننده سرگردان در آن روز (پدید آیند) که در آتش سرازیر خواهند شد، پس اگر در ماه رمضان آوائی شنیدید در آن تردید نکنید که صدای جبرئیل است، و نشانه آن این است که او به نام قائم و اسم پدرش ندا سر می دهد تا آنجا که دوشیزه در پس پرده خویش آن را بشنود و پدر و برادر خود را بر خروج برانگیزد. و آن حضرت فرمود: ناگزیر و بدون شک قبل از خروج قائم علیه السّلام این دو صدا برخواهد خاست: صدائی از آسمان و آن آوای جبرئیل است، [به نام صاحب این امر و نام پدرش ]، و صدای دومین از زمین بر می خیزد، و آن آوای ابلیس لعین است که ندا می کند به نام فلانی که او مظلومانه کشته شد، و مرادش از آن ایجاد فتنه است، پس صدای نخستین را پیروی کنید و بپرهیزید از صدای دوم که بدان دچار گرفتاری شوید. و فرمود: قائم علیه السّلام قیام نمی کند مگر در حال ترس سخت مردم و زله ها و گرفتاری و بلائی که مردم را فرا می گیرد و پیش از آن طاعون و شمشیری برنده در میان عرب و اختلاف سخت بین مردم، و پراکندگی در دینشان، و پیدایش دگرگونی در وضعشان تا جایی که آرزوکننده از شدّت آنچه از هاری مردم و دریدن پاره ای پاره دیگر را که مشاهده می کند، شبانه روز آرزوی موت می نماید، و خروج آن حضرت به هنگامی که خروج می کند همزمان با یأس و ناامیدی مردم از دیدن فرج است، پس خوشا به حال آن کس که او را در می یابد و از یاوران اوست، وای و وای به تمامی بر آن کس که با او دشمنی ورزد و مخالفت کند و از فرمان او روی گرداند و از دشمنان او باشد.
در مورد روایت فوق چند مطلب قابل اشاره است:
1.همانگونه که در متن روایت هم به آن اشاره شده است: سپس فرمود: آن صدا در ماه رمضان در شب بیست و سوم است.خروج برانگیزد.» خداوند متعال با بیان روشن و نیکو، قبل وقوع این فتنه موجبات پیشگیری و عدم مفتون شدن مؤمنان را فراهم نموده اند و کسانی در این فتنه گرفتار می شوند که نسبت به سخنان اهل البیت( علیهم السلام) یا ایمان ندارند و یا شک کننده و سرگردان هستند.
شاید با وجود رحمت و حکمت الهی، این امر (تمهید زمینه های عدم مفتون شدن به فتنه از جانب خداوند) را بتوان به همه فتنه های آخرامان تسری داد و نتیجه گرفت:
1.عامل بیرونی که خود فتنه و وجود خارجی آن است.
2.عامل درونی که در حقیقت نقاط ضعف و منافذ روحی، اخلاقی، ایمانی، تربیتی و. فرد یا جامعه مفتون و فتنه زده می باشد.
ب- چون قبل از فتنه ابلاغ و بیان به درستی انجام شده؛ عاقبت رویگردانان از آیات و روشنگریها و ابتلائات آنان، سخت و کوبنده خواهد بود. پس صدای نخستین را پیروی کنید و بپرهیزید از صدای دوم که بدان دچار گرفتاری شوید» حال یا توسط بدخواهان و یا توسط سپاهیان خیر و صلاح هنگامی که آن حضرت خروج کند با أمری نوین. . تحت تأثیر قرار نمی دهد.»
2.و خروج آن حضرت به هنگامی که خروج می کند همزمان با یأس و ناامیدی مردم از دیدن فرج است.» فرج در هنگام اوج نا امیدی» که در قرآن کریم نیز به آن پرداخته شده است؛ ظاهرا از حقایقی است که در برخی از ابتلائات با آن مواجه هستیم. از این حقیقت شاید بتوان این استفاده را کرد که در زمان وقوع سخت ترین مراحل انواع فتنه ها، ابتلائات و ناملایمت ها نباید ناامید و تسلیم اراده فتنه گران غیر الهی شد. روایت دیگری در این باب آمده است: معلّی بن خنیس از امام صادق علیه السّلام روایت کند که فرمود: ندای جبرئیل از آسمان و ندای ابلیس از زمین، و بر شماست که از ندای اوّل پیروی کنید و نه ندای اخیر که به فتنه درافتید.»
1- در همه فتنه ها دو عامل وجود دارد:
الف) عامل بیرونی که خود فتنه است و وجود خارجی آن که هر چیزی از عامل انسانی گرفته تا عامل مادی می تواند باشد .
ب) عامل درونی که در حقیقت نقاط ضعف و منافذ روحی، اخلاقی، ایمانی، تربیتی و. فرد یا جامعه مفتون و فتنه زده می باشد. با توجه به این امر باید هرچه بیشتر نسبت به فتنه های عصر ظهور هوشیار و آگاه بود که دست کم بتوان نسبت به عامل دوم خود و جامعه را واکسینه نمود.
2-با توجه به اهمیت موضوع ولی متأسفانه در این باره کمتر کار شده است و بررس
فیلم داستان ازدواج که با انر خانوادگی و اجتماعی ساخته شده در 2019 بهترین جایزه ها را در اسکار و گلدن کلوپ از آن خود کرد فیلم در واقع نوع زندگی آخرامانی جامعه آمریکا را در غالب طنز و کاملا بی هدف نشان میدهد که کار و پیشرفت فردی بر هر چیزی ارجحیت دارد حتی خانواده ،همسر و فرزند که البته این مشمول همه جوامع جهانی میشود ولی خصوصا جامعه غرب شدت بیشتری داشته با این حال این یک فیلم کمدی-درام آمریکایی در سال 2019 است که توسط Noah Baumbach ساخته و کارگردانی و تهیه شده است. در این فیلم اسکارلت جوهانسون، آدام درایور، لورا درن، آلن آلدا، ری لیوتا، اجی رابرتسون، جولی هاگیتی، مریتت وور و والاس شاون بازی می کنند و یک زوج متاهل را که با طلاق ساحل به ساحل می روند دنبال می کنند. داستان ازدواج توسط مؤسسه فیلم آمریکایی و شورای ملی بررسی به عنوان یکی از ده فیلم برتر سال انتخاب شد. در 77مین دوره جوایز گلدن گلوب ، این فیلم شش نامزد برتر از جمله بهترین تصویر متحرک - درام را دریافت کرد .
مقدمه :
یکی از نکات مهم در امر دین ،برکت داشتن خود دین است که بعضی از انسانها از وجود این برکت الهی محروم شده اند و بعد از این برکت پیروی از پیامبرص و کتاب قرآن و در عصر حاضر وجود خود امام زمان عج ،یک برکت اعلی محسوب شده . بنابراین اگر یک انسان مومن ایمان به خدا و محبیت به اهل بیت ع داشته باشد یعنی او از تمام برکات آسمانی و زمینی برخوردار شده در این حالت از مزایای برزخ بهشتی و عاقبت بخیری و رسیدن به جوار رحمت الهی در روز م می تواند برخوردار باشد .وقتی شخصی میگوید من فقیر هستم و چیزی ندارم اگر به خدا و پیامبر و امامان معصوم ع اعتقاد و التزام و محبت داشته باشد این عین کفر است چون ملاک درجه افراد تقوای الهی آنان است نه ثروت ،شوکت،مقام و جاه و جلال بنابراین این شخص دارای تخت و تاجی است که هیچ قیمتی نمی توانید برای آن در نظر بگیرید .در زمانهای یکی از ائمه معصوم ع یکی از ثروتمندان شیعه خراسانی که بسیار مشهور بود عازم سفر مدینه شد تا دیداری از فرزند رسول خدا ص داشته باشد وقتی به منزل ایشان رفت گفتند حضرت برای انجام نماز مستحبی به مسجد رفته اند لذا سراسیمه به مسجد رسید و دید هنوز ایشان مشغول به عبادت هستند بنابراین در بیرون مسجد در انتظار نشست و در این هنگام دید غلام حضرت مراقب اسب حضرت هستند لذا بطرف او رفته و گفت ای علام من حاضرم بیش از دو سوم مال خودم را که بسیار زیاد است و تو توان شمارش آن را نداری یعنی از ملک و املاک و تجارتخانه و.را تقدیم تو کنم بشرط آنکه از این به بعد من غلام حضرت باشم و الان هم افسار اسب را به من بسپار و از حضرت اذن بگیر و برو ،وقتی که غلام قبول کرد برای خداحافظی و اذن به نزد امام معصوم س رفتند و عرض کردند ماجرا اینگونه شد اجازه میفرمایید بنده بروم ،حضرت با این مضمون فرمودند آری ،فقط مواظب باش در این معامله ضرر نکرده باشی تو غلامی مارا با متاع دنیا خریدی و ضرر کردی و آن تاجر فهمید که چه میخرد،در این هنگام غلام ناگهان دید عجب اشتباه کرده است و بلا فاصله معامله انجام شده را بهم زد.
بعضی وقتها انسانها نمی داند برکت چیست و واقعا فرق بین برکات آسمانی و زمینی را درک نمیکنند همه اتفاقات خوب مطلق به عالم بالا و برکات آسمانی و فیوضات خاص الهی است که وقتی مثل باران می بارد بر سینه های اهل معرفت وارد میشود .اگر انسانی چشمش به این تکنولوژی ها و زرق و برق دنیا افتاد و دلش رفت بداند که او اهل زمین است و بس و در این پستی خواهد برد ،الان جنگ همه دنیا برای قدرت ،ثروت ،خودخواهی و منیت است ،فقط کسی که بتواند بشخیص فرق بین برکات را متوجه بشود برده است .
لذا اولیای الهی بینظیر و کم نظیر هستند و تعدادشان اندک و ارزوهایشان کوچک ولی دلهایشان وصل به عالم بالا.بنابراین هرکس اگر دنبال رشد معنوی است خلوص نیت ،تقوای الهی و دوری از مفسد های دنیا که اولش دروغ و ریا و آخرش حب و شهوت دنیا .
بنابراین بدبخت و بیچاره آن جماعتی که برکت را از حاکم یا جماعتی و یا شخصی طلب میکنند و خداوند آنها را ذلیل همان حاکم ،جماعت و شخص قرار میدهند شاید بهره دنیایی ببرند که انهم برکت الهی نیست الوده به فصولات شیطانی است و لی اینان از برکات اخرت محروم شده اند
ارباب لغت و مفسّران قرآن کریم در مجموع با تعابیر مختلف، برکت را به معنای خیر، خوبی و فایده ثابت و پایدار معنا کرده اند؛ مانند این که می گویند:
اصل مقاله :
برکة به معنای فرخندگی و خجستگی، افزونی خیر و سود بسیار است. جمع آن برکات در قرآن مذکور است لَفَتَحْنَا عَلَیْهِم بَرَکَاتٍ مِّنَ السَّمَاء وَالأَرْضِ» (سوره اعراف، 96) اگر مردم شهرها ایمان آورند و عمل نیکو کنند برکت های بسیار از آسمان و زمین بروی ایشان می گشائیم.
برکت به معناى ثبوت و پایدارى خیر الهى در چیزى و رشد و افزایش است. مفسّران برکت را به معناى خیر نافع و امرى غیرمحسوس و اعمّ از مادّى و معنوى مىدانند و بین آن و نظام جارى اسباب و مسببات منافاتى نمىبینند، چنانکه معتقدند برکت، امرى نسبى است و در هر چیزى به حسب هدفى است که در آن نهفته است.
راغب در مفردات مىگوید: اصل کلمه "برکت"، "برک" - به فتحه باء - و به
معناى سینه شتر است ولیکن در غیر این معنا نیز استعمال مىشود، از آن جمله
مىگویند: "فلانى داراى برکه است" و "برک البعیر" به معناى این است که شتر
سینه خود را به زمین زد و چون این معنا مستم یک نحو قرار گرفتن و ثابت
شدن است لذا کلمه مزبور را در ثبوت که لازمه معناى اصلى است نیز استعمال
کرده و مىگویند: "ابترکوا فى الحرب - در جنگ پاىبرجا شده و به عقب
برنگشتند" و به همین مناسبت آن محلى را که مردان دلیر و شجاعان لشکر موضع
مىگیرند. "براکاء" و "بروکاء" مىنامند و نیز در جایى که حیوان از راه
رفتن بازمىایستد و به هیچ وجه تکان نمىخورد مىگویند: "ابترکت الدابة" و
آب انبار را نیز به همین جهت "برکه" مىنامند، براى این که آب انبار محل
ثابت شدن و قرار گرفتن آب است.پس برکت می تواند :
1. برکت»؛ یعنى، ثبوت خیر خدائى در یک چیز
2. برکات»، جمع برکت» در اصل به معناى ثبات» و استقرار چیزى است، و به هر نعمت و موهبتى که پایدار بماند اطلاق مى شود، در برابر موجودات بى برکت که زود از بین می روند و بى اثر مى شوند.
3. برکات» به معناى هر چیز زیاد و فراوان است؛و شامل برکت هاى مادّى و معنوى مى شود؛ مانند امنیت، آسایش، سلامتى، مال، فرزند، عمر و . .
در محاورات امروز فارسى زبانان، برکت به معنای فراوانی نعمت و فزونى در خیر است. به عنوان نمونه، وقتی که می گویند خداوند به شما برکت دهد، منظور فزونی در نعمت ها است. در فرهنگ و ادب فارسى، برکت و واژه های هم خانواده و مرکّبى که از آن ساخته شده؛ نظیر تبرّک و مبارک، فراوان به کار رفته است.
یکی از واژه هایی که در فرهنگ قرآن و سخنان معصومان (ع) به کار رفته، واژۀ برکت است. و با توجه به معنایی که از آن ارائه شده، موضوعات مختلفی در قرآن با ویژگی برکت مطرح شده اند؛ مانند قرآن کریم که کتابی پر برکت معرّفی شده است؛زیرا در کلمات، آیات و سوره های قرآن کریم، خوبی و خیر حقیقی برای کسانی که به واقع قصد بهره برداری از آنها را داشته باشند وجود دارد. آب و باران که در شرایط مخصوص مایۀ برکت و فراوانی نعمت است.پیامبری همچون حضرت عیسی (ع) به عنوان وجود مبارک (با برکت) معرّفی شده است؛ چراکه پیامبران مایۀ هدایت و سعادت انسان هایی هستند که به حق پیرو آنها باشند. همچنین سرزمین مکه و خانه خدا،مسجد الاقصی، شب قدر،و. مکان ها و زمان هایی با برکت شمرده شده اند.
وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْض»
شیخ فاضل، حسن بن محمّد بن حسن قمى، معاصر صدوق در تاریخ قم از کتاب مونس الحزین فى معرفة الحق والیقین» که از نوشته هاى به تصنیف درآمده شیخ ابى جعفر محمّد ابن بابویه قمى است نقل کرده به این عبارت در مورد ساخت مسجد جمکران از قول حضرت مهدى علیهالسلام که باعث بنا شدن ساختمان مسجد مقدس جمکران وعمارت آن به قول امام علیهالسلام این بوده که شیخ عفیف صالح، حسن بن مثله جمکرانى نقل مى کند که من در شب سه شنبه هفدهم ماه مبارک رمضان در سال ٣٩٣ هجرى قمرى در خانه خود خوابیده بودم که ناگهان گروهى از مردم به در خانه من آمدند.
نصفى از شب گذشته بود که مرا بیدار کردند وگفتند: بلند شو وخواسته امام مهدى صاحب اّمان علیهالسلام را اجابت کن که تو را مى طلبد.
حسن گفت: من بلند شدم وآماده شدم. گفتم: (اجازه بدهید تا لباسم را بپوشم). ندایى آمد که هو ما کان قمیصک» لباس را نپوش که این لباس براى تو نیست.
دستم را دراز کردم و شلوار خود را برداشتم. ندا رسید که لیس ذلک منک، فخذ سراویلک» آنرا که برداشتى براى تو نیست از آن خود برگیر.
آنرا انداختم واز خودم را برداشتم ودر را بستم ومى خواستم کلید در خانه را بردارم که آواز برآمد الباب مفتوح» در باز است.
وقتى به در خانه رسیدم گروهى از بزرگان را دیدم، سلام کردم جواب دادند و مرحبا گفتند و مرا به جایگاهى که الان مسجد است آوردند. وقتى خوب نگاه کردم تختى را دیدم که فرشى بسیار زیبا روى آن پهن شده و بالش هاى زیبایى نیز روى آن مى باشد و همچنین یک جوان سى ساله را دیدم که روى تخت تکیه بر چهار بالش زده وپیرمردى که پیش او نشسته در حالیکه کتابى در دستش بود و آنرا مى خواند و بیشتر از شصت مرد روى این زمین به دور آن مرد نماز مى خواندند. بعضى با لباس هاى سفید و بعضى با لباس هاى سبز وآن فرد پیر کسى نبود جز حضرت خضر علیهالسلام.
آنگاه آن مرد پیر مرا نشاند و امام علیهالسلام مرا به اسم صدا نمودند وفرمودند: برو و به حسن مسلم بگو تو چند سال است که این زمین را آباد کرده وزراعت مى کنى و ما خراب مى کنیم و نیز پنج سال است که کشاورزى مى کنى و امسال دوباره آنرا گرفتى و آباد کردى، دیگر اجازه ندارى که در این زمین کشاورزى کنى باید هر مقدار که از این زمین استفاده کرده ونفع برده اى برگردانى تا در این مکان مسجدى بنا کنند و به حسن مسلم بگو که این زمین شریفى است وخداوند این زمین را از زمین هاى دیگر برگزیده وآنرا گرامى داشته و چون تو این زمین را ضمیمه زمین خود کرده اى خدای تعالى دو پسر جوان تو را گرفت ولى تنبیه نشدى و اگر از این کار دست نکشى خدا تو را به عذابى مبتلا کند که فکرش را نمى کردى.»
حسن مثله گفت: اى سید وآقاى من! در این مورد به من یک نشانه اى بده که مردم سخنى را بدون حجّت و نشانه نمى پذیرند و حرف مرا راست نمى پندارند. گفت: إنّا سنعلم هناک» ما نشانه اى اینجا مى گذاریم تا گواه بر راستى گفته تو باشد.
تو برو و چیزى را که خواسته ایم انجام بده. به پیش سید ابو الحسن برو و به او بگو تا بلند شود و بیاید و آن مرد را نیز حاضر کند و منافع سال هاى گذشته را از او بخواهد و بگیرد و به دیگران بدهد تا براى ساختن مسجد استفاده کنند و بقیه مخارج را از رهق به ناحیه ى اردهال که متعلق به ماست بیاورد و مسجد را تمام کند و نصف رهق را وقف کردیم تا هر سال درآمد آنرا براى تعمیرات و مخارج مسجد بیاورند و مصرف کنند. و به مردم بگو براى آمدن به این مکان تمایل و رغبت زیادى نشان دهند و آنرا عزیز و گرامى بدارند و در این جا چهار رکعت نماز بخوانند:
دو رکعت تحیّت مسجد، در هر رکعتى یک بار الحمد و هفت بار توحید و تسبیح رکوع و سجود را هفت مرتبه بگویند.
و دو رکعت نماز امام زمان علیهالسلام بخوانند به این ترتیب: در هر رکعت در سوره حمد آیه (إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ) را صد بار بگویند وتسبیح رکوع ها وسجده ها را هفت مرتبه تکرار کند و وقتى نماز به پایان رسید لا اله الا اللَّه» بگوید وتسبیح حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) را نیز بگوید و وقتى از گفتن تسبیح فارغ شد وآنرا تمام کرد سر بر سجده بگذارد و صد بار صلوات بر محمّد وآلش بفرستد. واین گفته از لفظ مبارک حضرت است که: فمن صلّیهما فکانّما صلّى فى البیت العتیق» هر کس این دو رکعت نماز را بخواند مثل این است که دو رکعت نماز در کعبه خوانده است.
حسن مثله جمکرانى گفت: وقتى من این سخن را شنیدم با خود گفتم: گویا این همان مکان مسجد است و به آن جوان که روى چهار بالش نشسته بود اشاره کردم، آنگاه آن جوان به من اشاره کرد که برو و من هم آمدم.
وقتى مقدارى از راه را آمدم دوباره مرا صدا کردند و گفتند یک بز در گله جعفر کاشانى راعى است. باید آنرا بخرى اگر مردم دِه پول آنرا دادند بخر وگرنه تو باید از خودت بدهى وآن بز را بیاورى و فردا شب در همین مکان آنرا بکشى. پس روز هجدهم ماه مبارک رمضان گوشت آن بز را بر بیماران و کسانى که گرفتارى سختى داشته باشند بدهى که خداوند همه را شفا دهد و بز ابلق (دو رنگ) است و موهاى بسیارى دارد و هفت نشانى دارد: سه بر جانبى و چهار بر جانبى وکذو الدرهم سیاه وسفید مثل درمها».
رفتم دوباره مرا برگرداند و گفت: هفتاد روز یا هفت روز ما اینجاییم». اگر بر هفت روز حمل کنى شب بیست وسوم مى شود که شب قدر است واگر بر هفتاد روز حمل کنى شب بیست و پنجم ذیقعده است که شب بسیار بزرگى است. آنگاه حسن مثله گفت: به خانه آمدم و تمام شب را در این اندیشه بودم تا اینکه صبح شد نمازم را خواندم ونزد على المنذر آمدم و ماجرا را با او در میان گذاشتم او با من آمد و رفتیم به جایى که دیشب رفته بودم. آنگاه گفت: به خدا! نشانه وعلامتى که امام علیهالسلام به من گفت یکى این است که زنجیرها ومیخ ها در اینجا آشکار و نمایان است.
آنگاه به پیش سید ابو الحسن الرضا رفتیم وقتى به در خانه او رسیدیم خدمتکارهاى او را دیدیم که به من گفتند از وقت سحر سید ابو الحسن منتظر تو است. تو از جمکران هستى؟ گفتم: بله.
من فوراً داخل رفتم وعرض ادب وسلام کردم. بسیار خوب جواب داد و مرا عزیز و گرامى داشت و قبل از آنکه چیزى بگویم به من گفت: اى حسن مثله! من خواب بودم که در خواب شخصى به من گفت حسن مثله مردى از جمکران صبح پیش تو مى آید تو باید هر چه او مى گوید راست بپندارى وبه گفته او اعتماد کنى که حرف هاى او حرف هاى ماست باید حرف هاى او را قبول کنى. از خواب بیدار شدم وتا اکنون منتظر تو بودم.
حسن مثله همه آنچه رخ داده بود به طور کامل به او گفت. او دستور داد که اسب ها را زین کردند وآماده نمودند و سوار شدند.
وقتى به نزدیک دِه رسیدند جعفر راعى گله را به کنارى برد. حسن مثله به میان گله رفت وآن بز در پشت همه گوسفندان حرکت مى کرد و بز پیش حسن مثله رفت و او آنرا گرفت. جعفر راعى قسم خورد که من هرگز این بز را ندیده ام و در گله من نبوده جز امروز که آنرا مى بینم و هرگاه مى خواهم این بز را بگیرم برایم میسر نمى شود تا الان که فراهم شد.
آنگاه همانگونه که سیّد فرموده بود بز را در آن مکان آوردند و کشتند و سیّد ابو الحسن الرضا به این جایگاه آمدند و حسن مسلم را حاضر کردند و قضیه را براى او گفتند، او هم منافع سال هاى گذشته زمین را پرداخت و زمین مسجد را تحویل داد و مسجد را بنا کردند و آنرا با چوب پوشانیدند وسیّد ابو الحسن الرضا زنجیرها و میخ ها را به قم برد و در خانه خود گذاشت همه بیماران وگرفتاران مى رفتند وخود را به زنجیرها مى مالیدند وخداى بلند مرتبه آنها را شفا مى داد و خوب مى شدند.
ابو الحسن محمّد بن حیدر مى گوید: شنیدم که: ابو الحسن الرضا در ان شهر قم دفن شده است و بعد از آن فرزند او به بیمارى دچار شد ودر خانه ماند و سر صندوق را برداشتند زنجیرها ومیخ ها را پیدا نکردند این است گزیده اى از احوال آن جایگاه و مکان مقدس که توضیح داده شد.
برداشت از کتاب ما امام زمان عج را دیده ایم -شیخ محدث نوری رض
شبکه الام الحسنین ع
درباره این سایت